|
|
نوشته شده در یک شنبه 13 اسفند 1391
بازدید : 450
نویسنده : hosein
|
|
اینجا قسمتی باعنوان درد و دل و بدبختی نداره،موندم کجا بذارم حرفامو،میذارم پیش خود خودش
نمیدونم الان میخوام حرف دلمو به آدما برسونم یا به تو خدا...
بامشاور حرف زدم،میگه گناهه،آخرش طلاقه،بی اعتمادیه و هزار کوفت و زهرمار دیگه،همین حالا رابطتونو کات کنید..آخه خدا صدبار گفتم یبار قبلا شکستم..اینبار مصلحتمو بذار با "..." تو برزخم دقیقا...از یه طرف "..." از یه طرف تو
من که میخواستم بااون به تو بیشتر نزدیک شم..الان چجوری آروم شم؟عقلمو چطوری بذارم جلو راهمو و ولش کنم؟
خدایا میدونی،قراره فردا با مشاور بحرفم بم بگه چجور فراموشش کنم.بگه چجور باش تموم کنم..میشکنمش اینجوری،حق نداشتم انقد وابستش کنم،حق نداشتم انقد وابسته شم که از اینجا به بعد زندگیو کوفت هردومون کنم..بچه های اینجا میگن طرف گذاشته رفته،درد رفتنو هم چشیدم هم اینجا دیدم،حالا چجوری بفهمونم بش که من باید بذارم برم.برا خوشبختی دوتامون...
کی میدونه چندخط نوشته هامو پاک کردم و باز نوشتم و ننوشتم...
خدا صبرم بده..راهو نشونم بده.بدجور کلافم.تکیه گاه زندگیمو پیدا کردم،اما عقل مشاور حکم میکنه ترکش کنم..قفل قفلم
بازم خدا توکل به تو.به امید خودت..
|
|
|